محل تبلیغات شما
میتونم بگم خیلی یهویی جور شد پنجشنبه صبح زود آمدیم سمت شمال ، یک از روستاهای مرزن آباد
چهارشنبه شب خونه را مثل دسته گل کردم میچسبه از سفر برگردی خونت مثل برگ گل تمیز و مرتب باشه
روی مسئله خیلی همیشه تاکید دارم و تا الان بهش دقت کردم
اخر شب چهارشنبه رفتیم کرج خونه مامانم اینها که صبح زود به دور از ترافیک راحت تر به سمت شمال راه بیفتیم
مامانم برای شام دیر موقع ما یه پلو باقالی فوق العاده خوش مزه با مرغ درست کرده بود ما رسیدیم سفره را با سیرماست و سبزی خوردن چیده بود دستش درد نکنه
فقط غذا را کشیدیم متاسفانه این غذای خوشمزه مامان پز را که عالی درست میکنه نتونستم بخورم فقط در حد یک قاشق تونستم بخورم ، با اون حجم گرسنگی و ضعفی که داشتم معده ام با خوردنم همراهی نمیکرد .
صبح هوا تاریک بود مامان برامون چند تا تخم مرغ خام که اگر خواستیم تو راه سرخ کنیم و یک مقدار لیمو و گوجه. میوه و پنیر گذاشت بعد از خونشون خارج شدیم
بنزین زدیم ، نون داغ خریدیم
چون شب شام نخورده بودم دیدم توی کرج یه مغازه آشی تو اون هوای تاریک دم صبحی باز هست روی مغازه نوشته بود آش آبودان خلاصه ، من که هم آبودانی ها را دوست دارم هم آش خوشمزشون پیاده شدم دیدم بعلههههه صاحب مغازه هم اصل آبودانیه خیلی زود یه کاسه آش سفارش دادم توی ماشین هم خودم خوردم همه نون میزدم داخلش میگذاشتم داخل دهن باربد و حسن تا اونها بخورند .
عشق میکنند توی مسافرت اینجوری من غذا بزارم دهنشون وهی لوسشون کنم لذت سفرشون به همین چیزهاست دیگه

این ویلا که میخواستم بریم مال یکی از همکاران حسن هست که بارها ، بارها از وقتی ویلا را خریده بود به حسن اصرار کرده بود که کلید ویلا بگیر و چند روز با خانواده برید اونجا بمونید . اخلاق حسن هم اینطوریه که برای قبول همچین پیشنهاداتی معمولا راحت نیست .
من بودم تا حالا ده بار گرفته بودم بابا رفیقت هست دوست داره به تو که دوستشی باهات حال میکنه کلید ویلاش بده اگر نمیخواست بده که نمیگفت .
حسن دیگه کلاً معذبه اما با من این سالها گشته زمین تا آسمون متحول شده تازه شده این و الا خیلی سخت میگرفت .

حسن این چند وقته مبینه که واقعا من از دست این دردسری که همسایه ایجاد کرده و برو بیاهاش،چلونده و اذیت شدم و خیلی روح و روانمون آزرده شده
دوشنبه که میره کلینیک زیبایی خانم دکتر ، همسر همین همکارش که در زمینه خدمات کامپیوتر کاری را براشون انجام بده کلید ویلا را با نیت اینکه دو رو روز هم شده برای ترمیم اعصابمون محیطمون را عوض کنیم از دوستش میگیره
این اقا همکار حسن یه پست ریاستی مهم توی اداره حسن داشت و الان بازنشست شده تخصصش هم کامپیوتر نیست برای همین کارهای که در این زمینه داره از حسن کمک،میگیره و از همون موقع که در اداره بود خیلی رابطه خوبی با حسن داشت و خیلی زیاد حسن و دوست داشت هرجا میرفت ماموریت برای حسن تدارک میدید به خاطر کارهایی که حسن براش انجام میداد چندبار به بهانه عید به حسن سکه طلا داد
نمیدونم خوانندگان قدیمی یادشونه این همون آقاهه است که برای من ان موقع ها یک انگشتر ، دُر نجف از عراق آورد
همون انگشتری که قبلش به حسن گفته بودم دلم میخواد داشته باشم بدون اطلاع از خواست قلبی من ایشون غیر منتظره برای من این انگشتر خریده بود و آمده ایران سوغات فرستاده بود که خیلیییی این هدیه به من چسبید .
این همون آقاهه است که خانمش پزشکه برای یک سری کارهای کلینیکش خانمش من را دعوت کرد چون روانشناسم با هاش راجب بهتر شدن کلینیکش همفکری کنم و زهره دوستم برای منشی کلینیکش معرفی کردم و ایشون جذب کرد و خدا را شکر هنوز با هم همکاری میکنند .

این آمدنه شمال یهویی بود و خوشبختانه تلاقی شد با نتایج مثبتی که ما میخواستیم از پیگیری های مزاحمت همسایه بگیریم هر چند که هنوز به حکم نهایی نرسیده اما تا همین جاش هم که روال کاملا به نفع ما پیش رفته و اینها اام به رعایت کامل تخطی هاشون شدند و شهرداری هم بهشون بابت واحد مسیشون که اداری کردن اخطار جدی داده ، همه در راستای خواست معقول ما بوده پیش رفته خلاصه این سفر میتونست حس خوب نتایج اخیر را بیشتر کنه
اینجوری شد که ما به شمال طلبیده شدیم

محل این ویلا هم خیلی خوب و بی نظیره از لحاظ طبیعت بکر و خاصی که اطراف ویلا است اینقدر زیباست که حد نداره و من که میدونید چقدر عشق طبیعت هستم یه جای خاص و خیلی خلوت ته یک روستای خیلی خاص و به دور از هیاهوی ادمهاست به معنای واقعی ادم توی طبیعته اما چون زود هوا الان تاریک میشه از یه ساعتی دیگه اینجا ظلماته و یک جورهایی برای من ترسناکه این شرایطش دوست ندارم انگار به هیچ راه و جایی دسترسی نداری
رو به روی ویلا کوهستان وسیع است که غروب میشه صدای انواع و اقسام حیوانات میاد
اینقدر این روستا خاص و کم جمعیت است شاید ده تا خانوار داخلش نباشه جاده هاش هم باریک ، باریکه، میریم به سمت شهر که خرید کنیم برمیگردیم انگار جاده وحشته ، همش موقع عبور لبهام از ترس فشار میدم
فکر کنید دیشب توی تاریکی محض با نور چراغ ماشین از این جاده به سمت ویلا برگشتیم
پیاده شدم قلبم کم مونده بود از جا کنده بشه
حسن گفت شنبه بریم نمک آبرود بعد برگردیم یکشنبه بریم سمت تهران
گفتم نهههههههه قربونت من دیگه اصلا نمیکشم از این جاده برم و و اونم با تجربه تاریکی دیشب
ممنونم از محبتت شنبه دیگه بریم تهران همون مسیر جاده و سرسبزیش کلی صفا داره
خلاصه تجربه تازه ای بود که متوجه شدم من طبیعت دوستی هستم که برای زندگی روستاهای رونق گرفته و امن تر را میپسندم و اینحور جاها برای زندگی به علت ریسک خطراتش پسندم نیست

دیروز از صبح زدیم بیرون اول رفتیم سمت کلاردشت ، بعد عباس آباد اونجا که رسیدیم حسن گفت مریم تا روستای آقای میثاقی اینها، به سمت شهسوار راهی نیست تا اینجا امدیم یه تماس بگیر اگر میشه بهشون یه سر بزنیم
گفتم منم خیلی دلم میخواد ببینمشون اما اصلا از قبل برنامه ای نریختیم گفت چه اشکال داره میخوایم یه سر بزنیم فقط ببینیمشون
خیلی حسن خانواده آقای میثاقی مخصوصا پدرشون دوست داره به قول خودش خونه خواهرهاش هم تا حالا اینجوری یهویی زنگ نزده که میخوام بیام سر بزنم اما با اینها حس خوب و راحتی داره
خلاصه تماس گرفتم گفتم ما اینجا توی عباس آباد هستیم یه دوری بزنیم شاید دوساعت دیگه به روستای شما برسیم .
اول که اینقدر استقبال کردند و خوشحال شدند هرچی گفتند برای ناهار خودتون برسونید گفتم نه فقط هدف دیدار شماست
دوستان و خوانتدگان قدیمی آقای میثاقی را میشناسید قبلا ازشون نوشتم یادتونه سوپرایزی برای باربد یک بار تولد گرفتن و من توی شیمی درمانی هام دو بار رفتیم پیششون چقدر اینها در حقمون مهمان نوازی کردند

خلاصه در همون عباس آباد رفتیم رستوران اکبر جوجه بکی از شعبه های برادران کلبادی جاتون خالی ماهی و اکبرجوجه سفارش دادیم خوردیم دست و رومون شستیم و مرتب کردیم بعد رفتیم براشون هدیه خریدیم ‌.
رفتیم سمت گلیجان روستای رضا محله باغ زیبایی رویایی آقای میثاقی
قشنگ ترین ، زیباترین حس خوب سفرم این دیدار دلی بود که از پیش تعیین نشده بود
چقدر با محبت و مهر بی نهایت از ما استقبال کردند
از صبح برای خودشون توی حیاطشون آش بار گذاشته بودند برامون یه آش رشته خوشمزه اوردن خوردیم
همش مامانش میگفت این اش قسمت شما هم بوده
هرچقدر آقای میثاقی بزرگ و خانمش برای اینکه شام بمونیم به ما اصرار کردند ما گفتیم خواهش میکنیم بگذارید راحت باشیم و هدفمون فقط دیدارشون بوده
دیگه دعوت شامشون قبول نکردیم
از باغشون به ما یک مقدار خرمالو دادند
دو تا نهال گل دادند .
گفتند که مرکبات دو روزه سم زدیم نمیتونیم الان برای استفاده بچینیم که بهتون بدیم .
با پسرشون مهندس سعید میثاقی رفتیم سمت جاده دو هزار میخواست یک از پروژه و کارهای را که برای یک محل تفریحی انجام میداد را ذوق داشت به ما نشون بده قرار کل مدیریت اونجا هم با خودش باشه ،ما هم قبول کردیم رفتیم سمت جاده دوهزار اونجا هم که میدونید چه صفای داره دیگه توفیق اجباری شد عجب روستوان تفریحی میخواد راه بیفته قشنگ یه شعبه از بهشت بود چون توی رستوران فضا کاملا طبیعی و متفاوت کار کرده بود
بعدش برگشتیم سمت مرزن آباد حدود سه و نیمی تا برسیم ویلا زمان برد
دیروزمون بسی عالی گذشت .

یه نکته خوب از این همکار شوهرم بگم ایشون خیلی خیلی ادم خوبیه ، خودش و خانوادش از ادمهای مذهبی واقعی واقعی هستند یعنی به خاطر منفعت زندگیشون نمایش مذهبی درنمیارند
حتی این اقا معمم است اما لباس نمیپوشه
اعتقاداتش برای خودش است کار به پوشش و زندگی بقیه به هیج وجه نداره با اعتقاداتش برای بقیه مزاحمت و دخالت درست نمیکنه میتونم بگم جز نادرترین ادمهای مذهبی واقعی است که حسن ازش این سالها گفته و من شناختم
اعتقاداتش اصلا قاطی مسائل ی نیست یعنی این هر کی بره وبیاد همینی است که الانه بنا به منفعتش چرخش نمیکنه
خلاصه خیلییییی خوب و محترم و انسان هستند
وارد ویلا شدم دیدم جا، جای خونه یک سری توضیحات با چسب برای استفاده مهمانان از امکانات ویلا برای راهنمایی چسبونده . هر جای خونه فکر کنید این توضیحات جهت راحتی مهمانان نوشته شده بود
ینقدر این کار را قشنگ و جالب انجام داده بسیار خوشم امد
به حسن گفتم اینها که خودشون میدونند اینجا چی به چی است معلومه کلید ویلاشون میدن به بقیه استفاده کنند برای افراد غیر نوشتند.
حسن گفت همینطوره به فامیل و دوستانشون مرتب کلید میدن حتی من شنیدم گاهی فامیل هاشون با مینی بوس میان
خیلی از مرامش لذت بردم گفتم خدایا به مال همچین ادمی برکت بی نهایت بده رفتارش کاملا عرفانی ،عرفانی است یعنی این مکان استراحتی و تفریحی که تونسته بخره با سخاوتش میگذاره بقیه ادمها هم استفاده کنند و لذت ببرنند
سخت نمیگیره حالا اینم خراب میشه ، کثیف میشه ال و بل میشه ارزش زندگی را با این منشش در عرضش،نگاه میکنه به طولش توجهی نداره
میدونه اول اخرش حتی خودش هم صاحب دائمی این ویلا و اموالش در این دنیا نیست پس چه بهتر که طوری از نعماتش استفاده کنه که به بتونه به ادمهای دیگه هم فیض برسونه
میگن هیچ وقت از ما تو اون دنیا خورده نمیگرند مرکبت ( همون ماشین امروزی ) چیه خونه ات چرا بزررگ و این چیزها
اینها برای توووو نوش جونت حالش ببر
اما حتما پرسیده میشه که با این مرکب و خونه ات به چند نفر خیر رسوندی
خیلی خوشم آمد از کمالش و معرفتش نیت کردم اگر منم یک روز یه همچین موقعیتی داشتم از این رفتار قشنگ الگو برداری کنم
حتما نباید فقط ویلا داشته باشیم که بگیم اگر ما هم داشتیم این کار میکردیم بلکه همه ما یک توانایی در جایگاه خودمون داریم که میتونیم اون خدمات را به ادمهای دیگه برسونیم
یکی اینگونه میتونه انفاق کنه ، یکی از مالش انفاق میکنه ، یکی از توان و سوادش ، یکی از بازوش انفاق میکنه و یکی با فکر خوبش انفاق میکنه ، دایره انفاق و خدمت به خلق گسترده است اینقدر وسیع است که هر انسانی در جایگاه خودش و امکاناتش میتونه خیر و خوبی برسونه . فقط باید به لسان ( زبان ) نباشه واقعا به قلب و عمل باشه ، تو بخواه خودش ،امکان انفاق کردن براتون فراهم میشه

نکته اخر اینکه ما اگر از کسی خدمات میگیرم و یکی به ما خوبی میکنه یک کار کنیم اون ادم از این حرکت قشنگش پشیمون نشه و ما موجب نشیم زنجیره خوبیش قطع بشه چیزی را که در اختیارمون قرار میدن بهتر از اون چیزی که تحویل گرفتیم پس بدیم خودمون توی اون خونه سلیقه و تغییر ایجاد نکنیم
امانت یعنی همون چیزی که گرفتم دقیقا همونو تحویل بدیم
مگر اینکه دلت بخواد از نظر بهداشتی و تمیزی بیشتر کمک کنی .
در ضمن اگر روی بهداشت رختخوابهات حساس هستی میتونی برای خودت جدا ملاحفه و رو متکا جدا کنار بگذاری یا به مهمانت بگی با خودش برای استفاده اش بیاره
ما دو روزه وارد ویلا شدیم یک روز هم خارج ویلا بودیم امروز هم از ویلا دیگه خارج میشیم داخل ویلا فقط صبحانه خوردیم آشپزی نکردیم کار خاصی خلاصه داخلش نکردیم
یک بخشی از کارهای ویلا را دیشب من انجام دادم .
الان هم حسن داره همه چیز را به حالت اول برمیگردونه
جارو برقی کشیدیم ، سرویس بهداشتیشون شستیم ،
بعد من میرم خونه را دستمال میکشم ، کار ندارم که ما میریم خاک میشنه من طوری همه چیز را مقیدم تمیز و مرتب کنم که اگر فردا یکی از خانواده صاحب ویلا اینجا امد همه چیز روبه راه باشه
پس خواهش میکنم، هر وقت یکی لطفی به شما کرد طوری لطفش را امانت داری کنید که از کار قشنگی که کرده پشیمون نشه درضمن با این رفتار به شخصیت خودمون احترام گذاشتیم در نوبت های بعدی هم برای اون افراد و بقیه قابل اعتماد و خوش نام هستیم .

با اجازتون من دیگه برم که نظارت که اخرین کارهای ویلا را انجام بدم و برای رفتن به سمت تهران آماده بشم.





از حس مسئولیت باربد دلم براش ضعف رفت ولی .....

یک دفعه ایی جور شد آمدیم شمال

چنان نمای که هستی

هم ,، ,حسن ,ویلا ,یک ,خیلی ,است که ,به سمت ,یکی از ,از این ,آقای میثاقی ,ادمهای مذهبی واقعی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فال ماه کار خرما عاشقـــــــــــــانه دزفول - آرامگاه یعقوب لیث صفاری mortcarsuide funcbeapasde abnenofe آموزش ریاضی بال پرواز contlirera